پایان

تو تمام راه را با گرمای دست من آمدی،رد پاهایت را میان فاصله ی اقاقی ها جا دادی مبادا زیر پایت له شوند اما وقتی که برگشتی پا روی همه ی آن ها گذاشتی به تنهایی...

آن ها له شده یا پژمرده یا یخ زده نیستند،آن ها مات زده هستند..مثل من



روی برگ ها همیشه باید شبنم باشد
باید همیشه زرد و نارنجی و قرمز و قهوه ای باشند
توی هوا همیشه باید بوی خاک بیاید
خورشید باید همیشه نباشد
هوا باید همیشه سرد باشد
حوالیه من، باید همیشه پاییز باشد..

  • .